کاش صاحب برسد این جوانان همه را در ره خود پیر کند

...دغدغه های فرهنگی

ولیعصر…ترافیک…دود…آزادی...

سه شنبه, ۳ دی ۱۳۹۲، ۰۳:۱۶ ب.ظ

نگاه می کنم از آینه خیابان را

و ناگزیری باران و راهبندان را

چراغ قرمز و من محو گل فروشی که

حراج کرده غم و رنج های انسان را

کلافه هستم از آواز و ساز از چپ و راست

بلند کرده کسی لای لای شیطان را

چراغ سبز شد و اشک من به راه افتاد

چقدر آه کشیدم شهید چمران را

ولیعصرترافیکدودآزادی...

گرفته گرد و غبار اسم این دو میدان را

غروب می شود و بغض ها گلوگیرند

پیاده می روم این آخرین خیابان را

عزیز مثل همیشه نشسته چشم به راه

نگاه می کند از پشت شیشه باران را

دو هفته ای ست که ظرف نباتمان خالی ست

و چای می خورم و حسرت خراسان را

سپرده ام قفس مرغ عشق را به عزیز

و گفتم آب دهد هر غروب گلدان را

عزیز با همه پیری عزیز با همه عشق

به رسم بدرقه آورده آب و قرآن را

سفر مرا به کجا می برد؟ چه می دانم

همین که چند صباحی غروب تهران را

صدای خوردن باران به شیشه ی اتوبوس

نگاه می کنم از پنجره بیابان را

نگاه می کنم و آسمان پر از ابر است

چقدر عاشقم این آفتاب پنهان را

چقدر تشنه ام و تازه کربلای یک است

چقدر سخت گذشتیم مرز مهران را

نسیم از طرف مشهدالرضاستولی

نگاه کن! حرم سرور شهیدان را

شاعر (حسن بیاتانی)

 


دریافت
توضیحات: صوت شعر- برادر میثم مطیعی

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۱۰/۰۳
محمدحسین

نظرات  (۲)

۰۳ دی ۹۲ ، ۱۵:۱۹ محمدحسین
سلام رفقا
جاتون خالی این شعر حاج میثم تو مراسم شب اربعین امسال خوند...
۰۳ دی ۹۲ ، ۱۵:۲۷ محسن الف
دروغ میگه
شب قبل از شب اربعین اینو خونده
ولی خداییش خیلی قشنگه
التماس دعا

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی